هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و سختی‌های زندگی خود می‌گوید و بیان می‌کند که اگر شرایط به گونه‌ای دیگر بود، شاید برخی از این دردها را تجربه نمی‌کرد. او از ناامیدی، عشق نافرجام، و فشارهای زندگی سخن می‌گوید و با استفاده از تصاویر شاعرانه، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات شاعر نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۵۰۲

سواد شهر را از گریه گرهامون نمی کردم
درین وحشت سرالنگر من مجنون نمی کردم

امید سنگ طفلان بود باغ دلگشا ورنه
به تکلیف بهار از خانه سربیرون نمی کردم

نمی گشتم سفید از زردرویی در صف محشر
به خون گردست و تیغ یار را گلگون نمی کردم

ز شغل خانه سازی زنده زیر خاک می رفتم
پناه خود خم می گر چو افلاطون نمی کردم

که می آمد برون از عهده دریا کشی چون من
قناعت از می لعلی اگر با خون نمی کردم

ز خود بیرون شدم آسوده گردیدم چه می کردم
اگر این کفش تنگ از پای خود بیرون نمی کردم

اگر آیینه آن سنگدل می بود در دستم
نمی دادم به دستش تا دلش را خون نمی کردم

نمی شد بی بری بار دل آزاده ام صائب
اگر چون سرو من هم مصرعی موزون نمی کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.