۱۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۰۶

شبی صدبار برگرد دل افکار می گردم
به بوی یوسفی برگرد این بازار می گردم

چنان افتاده از پرگار طاقت نقطه جانم
که بر گرد سر هر نقطه چون پرگار می گردم

خدا این طفل را ببخشد خواب آسایش
شبی صد بار از فریاد دل بیدار می گردم

کباب نسر طایر می کند خون گریه از شوقم
من ناکس چو کرکس در پی مردار می گردم

ز بوی گلشن فردوس پهلو می کنم خالی
سبکروحم هوا تا خورده ام بیمار می گردم

اگر چه نقش دیوارم به ظاهر در گرانخوابی
اگر رنگ از رخ گل می پرد بیدار می گردم

چنان سرشار افتاده است صائب خارخار من
که برگرد سرخار سر دیوار می گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.