هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوع عشق و تأثیرات آن بر انسان‌ها می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی قدرتمند یاد می‌کند که می‌تواند افراد را از نادانی و پیری نجات دهد و به آن‌ها حیات دوباره ببخشد. همچنین، شاعر به مقایسه‌ای بین افراد عادی و افراد والامقام می‌پردازد و تأکید می‌کند که عشق می‌تواند هر کسی را به سطح بالاتری از وجود برساند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات قدیمی ممکن است نیاز به دانش ادبی بیشتری داشته باشد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۱۴۸

تا شُدَستی امیرِ چوگانی
ما شُدَسْتیم گویِ میدانی

ما دَرین دورْ مَست و‌ بی‌خَبَریم
سِرِّ این دور را تو می‌دانی

چون به دور و تَسَلْسُل اَنْجامَد
نُکته اَبْتَر بُوَد بَرِبانی

لیک دور و تَسَلْسُل اَنْدَر عشق
شَرطِ هر حُجّتی‌‌ست بُرهانی

گوشِ موشانِ خانه کِی شِنَوَد
نَعرهٔ بُلبُلِ گُلِستانی؟

چَشمِ پیرانِ کور کِی بینَد
شیوهٔ شاهِدانِ روحانی؟

هر کِه کور است، عشق می‌سازد
بَهرِ او سُرمهٔ سپاهانی

هر کِه پیر است هم جوان گردد
چون دَهَد عشق، آبِ حیوانی

جُمله یاران زِ عشق زنده شُدند
تو چنین مانده‌یی، چه می‌مانی؟

خَرسواری، پیاده شو از خَر
خَر به میدان نباشد اَرْزانی

خَرسواره چرا شُدی، شاها
خُسروی، وَزْ نژادِ سُلطانی

لایِقِ پُشتِ خَر نباشی تو
تو مُعَوَّد به پُشتِ اسپانی

در جُنُودٌ مُجَنَّدَه بودی
ای کَه اکنون تو روحِ انسانی

گُفتنی‌‌ها بِگُفتمی ای جان
گَر نَتَرسیدَمی زِ ویرانی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.