هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و جذبه‌های روحانی سخن می‌گوید. او از رسیدن به صبح عشق و نزدیکی به معشوق الهی سخن می‌گوید و از این که معشوق مانند جان در جهان ناپدید است، اما در دل او حاضر است. شاعر همچنین از فداکاری و قربانی کردن خود برای معشوق و از تجربه‌های عرفانی خود مانند منصور حلاج و ابایزید بسطامی یاد می‌کند.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی دارد. همچنین، ممکن است برخی از مفاهیم مانند قربانی کردن و تجربه‌های عرفانی برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۵۲

گر چه تو نیمْ شب رَسیدَسْتی
صُبحِ عُشّاق را کلیدَسْتی

ناپَدیدی چو جانْ دَرین عالَم
در جهانِ دِلَم پَدیدَسْتی

همه شب جانْ تو را شود قُربان
زان که تو بامْدادِ عیدَسْتی

زآدمی چون پَری رَمیدَم من
تا زِ من ای پَری، رَمیدَستی

در مَزیدَم چو دولتِ منصور
چون مرا تو اَبایَزیدَسْتی

ای بَسا نازُکان و خامان را
چون منِ سوخته، پَزیدَسْتی

شَمسِ تبریز، سُرمهٔ دیگر
در دو دیده‌‌یْ خِرَد کَشیدَسْتی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.