هوش مصنوعی: این شعر از فراموشی و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از فراموشی معشوق، خاطرات، و حتی خودش می‌نالد و احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند. او با تصاویر شاعرانه مانند خاک شدن، گوهر در صدف، و شمع بی‌پروا، احساسات عمیق خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر، مانند فراموشی، تنهایی، و غم، برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ عاطفی و فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۶۵

دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
به خاطر آنچه می گردید شد یکجا فراموشم

نمی گردد ز خاطر محو چون مصرع بلند افتد
شدم خاک و نشد آن قامت رعنا فراموشم

چه فارغبال می گشتم درین عالم اگر می شد
غم امروز چون اندیشه فردا فراموشم

چشم آن کس که دور افتاد گردد از فراموشان
من از خواری به پیش چشم از دلها فراموشم

سپند او شدم تا از خودی آسان برون آیم
ندانستم شود برخاستن از جا فراموشم

چو گوهر گر چه در مهد صدف عمری است در خوابم
نشد زین خواب سنگین رغبت دریا فراموشم

ز من یک ذره تا در سنگ باشد چون شرر باقی
نخواهد شد هوای عالم بالا فراموشم

نه از منزل نه از ره، نه ز همراهان خبر دارم
من آن کورم که رهبر کرده در صحرا فراموشم

به یا دمن که پیش آن فرامشکار می افتد
که با صد رشته کرد آن زلف بی پروا فراموشم

به استغنا توان خون در جگر کردن نکویان را
ولی از دیدنش می گردد استغنا فراموشم

مرا این سرافرازی در میان دور گردان بس
که کرد آن سنگدل از دوستان تنها فراموشم

به اشکی می توان شستن ز خاکم دعوی خون را
پس از گشتن مکن ای شمع بی پروا فراموشم

نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.