هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های عاشقانه خود می‌گوید. او از صبر و آرامش ظاهری خود سخن می‌گوید، اما درونش پر از اضطراب و بیتابی است. با وجود تحمل زهر شکایت، لب به گله نگشوده است. او از ناامیدی و بی‌پناهی خود می‌نالد و اشاره می‌کند که عشقش مانند مجنون است و از چشم معشوق حلقه‌ای دام برایش ساخته شده. شاعر همچنین از بی‌قراری و بی‌تابی خود می‌گوید و اینکه شکست‌هایش تنها به خودش آسیب می‌زند. در پایان، از سردرگمی در آغاز راه عشق سخن می‌گوید و نمی‌داند پایان کارش به کجا خواهد انجامید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و روان‌شناختی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۶۹

دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم

ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم

اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی
نمی خیزد صدا از بینوایی از لب جامم

به چشم همت من دولت دنیا نمی آید
مکرر آستین افشانده بر صید هما دامم

به زلف یار از هر بند پیوند دگر دارم
نه چون مرغ دل اهل هوس نوکیسه دامم

ز مجنون یادگاری نیست جز من، جای آن دارد
که سازد عشق از چشم غزالان حلقه دامم

سپند آتش رخسارم آسایش نمی دانم
اثر تا از وجودم هست در سیرست آرامم

شکست من ندارد حاصلی غیر از شکست خود
دل خارا به درد آید ز عاجز نالی جامم

در آغاز محبت دست و پا گم کرده ام صائب
نمی دانم کجا خواهد کشید آخر سرانجامم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.