هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق خود درباره عشق، رنج‌های زندگی، و ناامیدی‌ها می‌گوید. او از سقوط از بهشت به زمین، از دست دادن عشق، و تلاش برای یافتن معنا در زندگی سخن می‌گوید. با وجود رنج‌ها، هنوز به رحمت الهی امیدوار است و خود را مانند موجی در دریای عدم می‌بیند. شاعر به قدرت عشق و تأثیر آن بر زندگی اشاره می‌کند و در نهایت، به استحکام و پایداری خود در برابر مشکلات افتخار می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، مرگ، و سقوط از بهشت ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۱۳

عالم بیخبری بود بهشت آبادم
تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم

عشق بر باد اگر داد باکی نیست
می کشد جانب خود باز چو کاغذ بادم

نیستم از کشش موجه رحمت نومید
گر چه از قلزم رحمت به کار افتادم

موجه ریگ روانم که به هر جنبش باد
می زند غوطه به دریای عدم بنیادم

منم آن طفل بدآموز شکر خواب عدم
که شب اول گورست شب میلادم

گره از غنچه پیکان نگشاید به نسیم
نتوان کرد به افسون طرب دلشادم

از دم تیغ که هر دم به سرم می بارد
می توان یافت که سهو القلم ایجادم

عزت عشق جهانسوز بود عزت من
گر چه خاکسترم، از آتش سوزان زادم

گوشمال عبثی می دهد استاد مرا
سبقی نیست محبت که رود از یادم

اختیاری نبود نقش بد و نیک مرا
کعبتینم که گرفتار کف نرادم

از گرفتاری من هست اگر عار ترا
می توان کرد به یک چین جبین آزادم

چه عجب صائب اگر شد سخن من یکدست
من که از فکر متین چون قلم فولادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.