هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سفر روحانی و عرفانی خود سخن می‌گوید، از افتادن به زمین مانند غبار تا رسیدن به مقصود (شاهسوار). او از کشش دریا و افتادن به کنار مانند موج، از نابودی و جدا شدن از آتش سوزان مانند شراره، و از تبدیل شدن به قطره‌ای در کف ابر بهار می‌گوید. شاعر از سختی‌های راه و سوختن در دل عشق سخن می‌گوید و در نهایت از رسیدن به گلستان و افتادن به خمار از خمیازه گلها یاد می‌کند. او از عمری که به خود راه نبرد و امید به اندیشه یار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۶۱۵

اگر چه چندی به زمین همچو غبار افتادم
عاقبت در پی آن شاهسوار افتادم

کشش بحر مرا جانب خود باز کشید
گر چه چون موج ز دریا به کنار افتادم

شد به یک چشم زدن خرج عدم خرده من
تا جدا ز آتش سوزان چو شرار افتادم

شد مگر قطره من بیخبر از شکر وصول؟
که ز دریا به کف ابر بهار افتادم

ز آهن و سنگ چه سختی که نیامد پیشم
در دل سوخته ای تا چو شرار افتادم

فتح بابی که مرا شد ز گلستان این بود
که ز خمیازه گلها به خمار افتادم

من که یک عمر به خود راه نبردم صائب
به چه امید به اندیشه یار افتادم؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.