هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تلاش‌ها و رنج‌های خود در زندگی می‌گوید، از جستجوی معنای وجود و ناکامی‌هایش سخن می‌راند. او به قناعت و بی‌خودی اشاره می‌کند و از عمری که در آرزوها و تمناها سپری کرده افسوس می‌خورد. در نهایت، از شادی‌های گذرا و بیهوده و از تلاش‌های بی‌ثمر خود در زندگی می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، لحن شعر حاوی اندوه و تأملاتی است که برای سنین پایین مناسب نیست.

غزل شمارهٔ ۵۶۱۷

در مصافی که من از آه علم وا کردم
کوه اگر بود طرف، بادیه پیما کردم

توشه آخرت من ز خرابات وجود
مشت خاکی است که در کاسه دنیا کردم

گوهری نیست که درد امن این صحرانیست
من قناعت به همین آبله پا کردم

سفری را که توان گفت به دل بار نبود
سفر بیخودیی بود که تنها کردم

کمر ساحل مقصود به دستم آمد
تا درین قلزم خونخوار کمر وا کردم

حیف ازین عمر گرانمایه که از بیخبری
صرف طول امل و عرض تمنا کردم

پاس اندوه بدارید که من همچو شرر
عمر خود در سر یک خنده بیجا کردم

چون معنبر نشود بزم دو عالم صائب؟
زین گرهها که من از زلف سخن وا کردم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.