هوش مصنوعی: این شعر از فیض الدین عراقی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره پشیمانی، عشق، و تجربیات زندگی است. او از بی‌خبری و خواب به بیداری و هشیاری می‌رسد، اما در این مسیر با رنج‌ها و ندامت‌های بسیاری روبرو می‌شود. شاعر از تلاش‌های بی‌ثمر، عشق نافرجام، و حسرت‌های زندگی سخن می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که سرمایه او چیزی جز افسوس نیست.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با مضامین پیچیده مانند پشیمانی و حسرت، برای درک و تجربه نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. این شعر مناسب افرادی است که توانایی تحلیل و درک احساسات پیچیده را دارند.

غزل شمارهٔ ۵۶۲۲

فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم
صرفه در خواب گران بود چو بیدار شدم

دستم آن روز گرفتند که رفتم از دست
کارم آن روز نسق یافت که از کار شدم

من از زیرکی از دام قضا می جستم
به دوپا در شکن زلف گرفتار شدم

سر برآورد ز پیراهن من آخر کار
یوسفی را که ز آفاق خریدار شدم

خرده ای را که ز جیب دگران می جستم
همه در نقطه من بود چو پرگار شدم

گر چه یکرنگ به آیینه نشد طوطی من
اینقدر بود که یکرنگ به زنگار شدم

چون گهر در نظر جوهریان شد شیرین
خزفی را که من از عشق خریدار شدم

می چکد زهر ندامت ز پر و بال مرا
که چرا طوطی هر آینه رخسار شدم

سود و سرمایه من چیست بغیر از افسوس؟
من که با دست تهی بر سر بازار شدم

داشت افسرده دلی حلقه بیرون درم
آب چون گشت دلم شبنم گلزار شدم

من که دارم به جگر خار ز ناسازی خویش
زین چه حاصل که جهان را گل بی خار شدم؟

سر من تکمه پیراهن خجلت گردید
بس که مشغول به آرایش دستار شدم

نفس خوش نکشیدند غزالان صائب
تا من این قافله را قافله سالار شدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.