هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات عمیق خود مانند تشنگی معنوی، عشق، غم غربت، امید و رضایت از داشته‌های کوچک سخن می‌گوید. او با وجود نداشتن ثروت مادی، به زیبایی‌های درونی و معنوی خود افتخار می‌کند و در عین حال از درد فراق و غربت رنج می‌برد. شاعر به رغم تمام سختی‌ها، امیدوار است و به لطف‌های خداوند شکرگزار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۲۷

جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
دم آبی طمع از ساقی کوثر دارم

گر گهر نیست مرا، چشم گهرباری هست
زر اگر نیست مرا، چهره چون زر دارم

همچنان داغ غریبی جگرم می سوزد
گر چه جا در دل آتش چو سمندر دارم

ریزش پیر مغان نیست به خواهش موقوف
چون سبو دست توقع به ته سر دارم

می کند روی مرا عاقبت الامر سفید
در دل خویش بهاری که چو عنبر دارم

پیش نیسان نکنم همچو صدف دست دراز
بس بود قطره آبی که چو گوهر دارم

ازتر و خشک جهان دستم اگر کوتاه است
شکرالله لب خشک و مژه تر دارم

می روم هر نفس از بیم گسستن به گداز
گر چه چون رشته وطن در دل گوهر دارم

چون درین بحر ز سرنگذرم آسان چو حباب؟
که به هر چشم زدن عالم دیگر دارم

خار راه تو کند در دل گل خون از ناز
من درین ره به چه امید قدم بردارم؟

گر چه چون شانه مرا دست از کار افتاده است
پنجه در پنجه آن زلف معنبر دارم

سود و سرمایه من از سفر عالم خاک
کف خاکی است که در کوی تو بر سر دارم

از شکر چاشنی حرف گلوسوز ترست
طوطی خوش سخنم، ناز به شکر دارم

گر لبم تر نشد از چشمه حیوان صائب
دل چون آینه ز اقبال سکندر دارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.