هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از جدایی و درد عشق میگوید، از نومیدی و اشکریزی در و دیوار، از عشق بیپاسخ و آرزوی رهایی از زلف یار. او با وجود فقر و تهیدستی، عشق را بالاتر از هر ثروتی میداند و از صفاهان به امید یافتن همتی از احباب سفر میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۵۶۳۱
از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم
بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم
در و دیوار به نومیدی من می گرید
کز سر زلف تو انداز رهایی دارم
نیست غیر از نفس سوخته و دست تهی
آنچه حاصل من ازین عقده گشایی دارم
چشم بد دور ز رخسار تو ای باد صبا
که ز احسان تو صد جان فدایی دارم
به لباس زر خورشید مبدل نکنم
سر و پایی که من از بی سر و پایی دارم
به سفر می روم از شهر صفاهان صائب
همتی از دل احباب گدایی دارم
بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم
در و دیوار به نومیدی من می گرید
کز سر زلف تو انداز رهایی دارم
نیست غیر از نفس سوخته و دست تهی
آنچه حاصل من ازین عقده گشایی دارم
چشم بد دور ز رخسار تو ای باد صبا
که ز احسان تو صد جان فدایی دارم
به لباس زر خورشید مبدل نکنم
سر و پایی که من از بی سر و پایی دارم
به سفر می روم از شهر صفاهان صائب
همتی از دل احباب گدایی دارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.