هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر سبک هندی، بیانگر حالات روحی و عاطفی شاعر است که با زبانی پرتصویر و استعاری، دل بازیگوش خود را توصیف می‌کند. شاعر از دل خود به عنوان موجودی سرکش و بی‌قرار یاد می‌کند که او را از مسیر آرامش و عزلت به بازیچه‌ای در دست طفلان تبدیل کرده است. این دل مانند طوفان، برق، پیکان و دیگر عناصر طبیعت، بی‌قرار و پرتحرک است و شاعر را به سیر و سلوکی پرالتهاب می‌کشاند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و استعاری پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۴۰

تاخت از سینه به مژگان دل بازیگوشم
گشت بال و پر طوفان دل بازیگوشم

من که در صومعه سر حلقه پیران بودم
کرد بازیچه طفلان دل بازیگوشم

من کجا، خنده زدن چون گل بیدرد کجا؟
کرد چون غنچه پریشان دل بازیگوشم

گر چه در کنج قفس بال و پرم غنچه شده است
می کند سیر گلستان دل بازیگوشم

بیقرارست چو مو بر سر آتش، تا شد
زلف را سلسله جنبان دل بازیگوشم

همه شب در تن مجروح ز بی آرامی
می کند سیر چو پیکان دل بازیگوشم

هست چون برق نمایان ز رگ ابر بهار
از سر زلف پریشان دل بازیگوشم

نیست از ترکش پر تیر خطر پیکان را
می زند بر صف مژگان دل بازیگوشم

بس که زد قطره به هر کوچه بآورد آخر
گرد از عالم امکان دل بازیگوشم

همچو طوطی که ز آیینه به گفتار آید
شد از آن چهره سخندان دل بازیگوشم

نیست ممکن که به فکر من بیدل افتد
صائب از حلقه طفلان دل بازیگوشم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.