هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دردها و رنج‌های زندگی خود می‌گوید، از ناملایمات روزگار و ناسازگاری طالع شکایت دارد. او احساس می‌کند در دام مشکلات گرفتار شده و راه گریزی ندارد. از زخم‌زبان مردم، بی‌عدالتی جهان و سنگدلی فلک می‌نالد. همچنین به دنبال آرامش و پناهگاهی می‌گردد اما آن را نمی‌یابد. در نهایت، با وجود تمام دردها، به بیان احساسات خود ادامه می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است و بیانگر دردها و رنج‌های وجودی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و اساطیری (مانند کیخسرو و فریدون) نیاز به دانش پیشینه دارد.

غزل شمارهٔ ۵۶۵۶

شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟
اژدها می شود این مار ز افسون چه کنم؟

دلم از زخم زبان کاغذ سوزن زده شد
همچو عیسی نکشم رخت به گردون چه کنم؟

در و دیوار به وحشت زدگان زندان است
ننهم روی خود از شهر به هامون چه کنم؟

آفت صبحت خلق از دد و دام افزون است
نروم در دهن شیر چو مجنون چه کنم؟

هست در گوشه نشینی دل جمعی گرهست
در خم می نگریزم چو فلاطون چه کنم؟

من که داغ است گران بر سر سودا زده ام
چتر کیخسروی و تاج فریدون چه کنم؟

چشم سخت فلک از آب مروت خالی است
طمع باده ازین کاسه وارون چه کنم؟

دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست
از تهی کردن دل می شود افزون چه کنم؟

بود تا از دل صد پاره اثر، کردم صبر
رفت یکبارگی از دست دل اکنون چه کنم؟

من که از خون جگر نشأه می می یابم
لاله گون روی خود از باده گلگون چه کنم؟

سازگاران جهان را دل ازو پر خون است
من به این طالع ناساز به گردون چه کنم؟

من گرفتم به گرستن شودم دیده تهی
با لب پر سخن وبا دل پر خون چه کنم؟

من نه آنم که تراوش کند از من گله ای
می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟

نتوان ساخت تهی دل چو درین عالم تنگ
دست صائب ننهم بر دل پر خون چه کنم؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.