هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از ناتوانی خود در ابراز عشق و فداکاری سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که چیزی ارزشمند برای تقدیم به معشوق ندارد و از سرنوشت محتوم خود شکایت دارد. همچنین، از هوس‌های بی‌ثمر و بی‌ارزشی برخی اعمال در برابر عشق حقیقی می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به ناامیدی و اندوه، برای درک و تجربه‌ی نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۶۸۱

خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم
مگر از سینه غبار هوسی افشانیم

سرو را نیست جز دست فشاندن باری
ما چه داریم که در پای کسی افشانیم

نیست در طالع ما جرأت دامنگیری
مشت خاکی به ره دادرسی افشانیم

هوس محمل لیلی گرهی بربادست
ما که جان را به نوای جرسی افشانیم

شکری را که به شیرینی جان می گیرند
چه ضرورست به کام مگسی افشانیم

شرم داریم که بال چمن آلوده خویش
غوطه نا داده به خون در قفسی افشانیم

چه بود خرده جان پیش زر گل صائب
به که جان در قدم خار و خسی افشانیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.