هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره از دست دادن خودی و جستجوی هویت در میان دیگران است. او از دل سوخته و امیدهای از دست رفته سخن میگوید و با استفاده از استعارههایی مانند یوسف گمشده و نقش خودی در آیینه، به بیان دردهای درونی خود میپردازد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند از دست دادن هویت و دل سوخته نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۵۶۸۸
روزگاری است ز دل نقش خودی می شویم
راه چون سایه به پای دگران می پویم
چون قلم گوش برآواز دل خوش سخنم
هر چه آید به زبانم نه ز خود می گویم
با دل خونشده ام در ته یک پیرهن است
یوسف گمشده ای کز دگران می جویم
هست چون جوهر آیینه همان پابرجا
هر قدر نقش امید از دل خود می شویم
گر چه چون خال، مرا دانه دل سوخته است
اگر از حسن بود روی دلی، می رویم
روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت
دست خود را چو گل تازه همان می بویم
نیست صائب زپی کام جهان گریه من
که ز آیینه دل نقش خودی می شویم
راه چون سایه به پای دگران می پویم
چون قلم گوش برآواز دل خوش سخنم
هر چه آید به زبانم نه ز خود می گویم
با دل خونشده ام در ته یک پیرهن است
یوسف گمشده ای کز دگران می جویم
هست چون جوهر آیینه همان پابرجا
هر قدر نقش امید از دل خود می شویم
گر چه چون خال، مرا دانه دل سوخته است
اگر از حسن بود روی دلی، می رویم
روزی از باغ تو چیدم گل و یک عمر گذشت
دست خود را چو گل تازه همان می بویم
نیست صائب زپی کام جهان گریه من
که ز آیینه دل نقش خودی می شویم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.