۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۹۰

مختلف چند ازین پرده نیرنگ شویم
پرده بردار که تا جمله یک آهنگ شویم

تخته مشق تجلی است دل ساده ما
ما نه طوریم به یک جلوه سبک سنگ شویم

نیست چون سوخته ای تا دل ما صید کند
به که پنهان چو شرر در جگر سنگ شویم

دانه سوخته خجلت کشد از روی بهار
ما نه آنیم که شاد از می گلرنگ شویم

باختن لازم رنگ است درین بازیگاه
هیچ تدبیر چنان نیست که بیرنگ شویم

دانه سوخته خجلت کشد از روی بهار
ما نه آنیم که شاد از می گلرنگ شویم

باختن لازم رنگ است درین بازیگاه
هیچ تدبیر چنان نیست که بیرنگ شویم

خبر ازکوتهی بال و پر خود داریم
به چه امید برون زین قفس تنگ شویم

می شود بزم می افسرده ز هشیاری ما
چه بر آیینه روشن گهران زنگ شویم

دل تنگ است سراپرده آن جان جهان
صائب از تنگدلیها ز چه دلتنگ شویم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.