۲۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۹۱

آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم
آنقدر شور نداریم که دیوانه شویم

چند سرگشته میان حق و باطل باشیم
تا کی از کعبه برآییم و به بتخانه شویم

سنگ بی منت اطفال به وجد آمده است
خوش بهاری است بیایید که دیوانه شویم

چون به سیلاب بلا بر نتوانیم آمد
چاره ای بهتر ازین نیست که ویرانه شویم

سخت بی حاصل و بسیار پریشان حالیم
چشم موری نشود سیر اگر دانه شویم

قسمت روز ازل خانه ما می داند
چه ضرورست که ما بر در هر خانه شویم

ما که در سینه چراغی چو دل خود داریم
چه ضرورست غبار دل پروانه شویم

سیر گل باعث آزادی طفلان شده است
صرفه وقت درین است که دیوانه شویم

رفت بر باد فنا عمر گرامی صائب
بیش ازین در شکن زلف چرا شانه شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.