هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بی‌ثمری و نقص خود سخن می‌گوید، اما با وجود آن، به امید کمال و رسیدن به مقصود خرسند است. او خود را با عناصری مانند بید بی‌بر، آفتاب تنها، نور خورشید، و موج شکسته مقایسه می‌کند و از عشق و ارزش آن در زندگی خود می‌گوید. در نهایت، با وجود تمام شکست‌ها و ناکامی‌ها، همچنان امیدوار و مقاوم است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و واژگان ادبی سطح بالا، مناسب سنین بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۵۷۰۰

چو بید اگر چه درین باغ بی بر آمده ام
به عذر بی ثمری سایه گستر آمده ام

ز نقص خودبه امید کمال خرسندم
اگر چه همچو مه عید لاغر آمده ام

به پای قافله رفتن ز من نمی آید
چو آفتاب به تنها روی بر آمده ام

همان به خاک برابر چو نور خورشیدم
اگر چه از همه آفاق بر سر آمده ام

مدار روی دل از من دریغ کز غفلت
ز آستانه دلها به این در آمده ام

دل دو نیم مر قدر، عشق می داند
چو ذوالفقار به بازوی حیدر آمده ام

مرا ز بی بری خویش نیست بر دل بار
که چون چنار به دست تهی بر آمده ام

جواب تلخ ز خشکی به ابر می گوید
به قلزمی که به امید گوهر آمده ام

چو موج اگر چه شکسته است بال من صائب
به ساحل از دل دریا مکرر آمده ام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.