هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از دیدن زیبایی‌ها و رنج‌های زندگی سخن می‌گوید. او از عشق، جدایی، غربت، و ناپایداری دنیا می‌نویسد و تجربیات خود را با تصاویر زیبا و استعاره‌های عمیق بیان می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۱۱

جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم
عبیر پیرهن از گرد کاروان دیدم

ربود خواب ترا در کنارم از مستی
ترا چنان که دلم خواست آنچنان دیدم

جز این که آب شدم دست شستم از هستی
دگر چه بهره چو شبنم زگلستان دیدم

ز شست صاف نشد تیر راست را روزی
گشایشی که من از خانه چون کمان دیدم

دل گرفته من چون ز باغ بگشاید
که در گشودن در روی باغبان دیدم

برابرست به عیش تمام روی زمین
که روی خویش برآن خاک آستان دیدم

از آن گذشت به خمیازه عمر من چو کمان
که من ز دور گردی از نشان دیدم

میانه وطن وغربت است بادیه ها
منم که داغ غریبی در آشیان دیدم

چو گردباد نفس می کشم غبارآلود
ز بس که کلفت ازین تیره خاکدان دیدم

جواب آن غزل حاذق است این صائب
بهار دیدم و گل دیدم و خزان دیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.