هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و یأس خود از روزگار، عشق و زندگی می‌گوید. او از تربیت نادرست روزگار، سوختن مانند تخم سوخته در بهار، ناامیدی از وصل معشوق، و حیرانی در عالم هستی سخن می‌گوید. همچنین از غم‌های بی‌پایان و بی‌قراری دل خود یاد می‌کند و در نهایت به جفای بخت و ناامیدی از بازگشت گوهر وجودی خود اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، ناامیدی و غم‌اندوزی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند یأس و حیرانی نیاز به بلوغ فکری دارد تا بتوان با آن ارتباط برقرار کرد.

غزل شمارهٔ ۵۷۱۲

ز ابر تربیت روزگار نومیدم
چو تخم سوخته از نوبهار نومیدم

ز وصل گل نبود خارپا چنان نومید
که من ز وصل تو ای گلعذار نومیدم

پرست از گل بی خار دامن هر خار
در آن چمن که من از نوبهار نومیدم

مرا به عالمی افکنده است حیرانی
که در کنار ز بوس و کنار نومیدم

ز چار موجه دریای غم کفایت من
همین بس است که از غمگسار نومیدم

ز بازگشت گهر چون صدف بود نومید
من آنچنان ز دل بیقرار نومیدم

چنین که بخت جفاکار در شکست من است
اگر گهر شوم از اعتبار نومیدم

نسیم مصر کجاست یاد من کند صائب
چنین که من ز دیار و زیار نومیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.