۳۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۱۲

ز ابر تربیت روزگار نومیدم
چو تخم سوخته از نوبهار نومیدم

ز وصل گل نبود خارپا چنان نومید
که من ز وصل تو ای گلعذار نومیدم

پرست از گل بی خار دامن هر خار
در آن چمن که من از نوبهار نومیدم

مرا به عالمی افکنده است حیرانی
که در کنار ز بوس و کنار نومیدم

ز چار موجه دریای غم کفایت من
همین بس است که از غمگسار نومیدم

ز بازگشت گهر چون صدف بود نومید
من آنچنان ز دل بیقرار نومیدم

چنین که بخت جفاکار در شکست من است
اگر گهر شوم از اعتبار نومیدم

نسیم مصر کجاست یاد من کند صائب
چنین که من ز دیار و زیار نومیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.