۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۲۸

منم که فیض شراب از کتاب می گیرم
به همت از گل کاغذ گلاب می گیرم

هوای عالم آب است سازگار مرا
دل از پیاله و جان از شراب می گیرم

در آتش است صراحی ز صبح خیزی من
همیشه چشم قدح را به خواب می گیرم

ز چشم مست بتان چشم مردمی دارم
چه ظالمم که خراج از خراب می گیرم

نشاط رفته ز عمر گذشته می خواهم
حساب موج از بحر سراب می گیرم

به زور بازوی همت چو لعل در دل سنگ
فروغ تربیت از آفتاب می گیرم

اگر به گوش صدف صائب این غزل خوانم
هزار دامن در خوشاب می گیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.