هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از ترس هجران و شوق وصل به یار سخن میگوید و احساسات عمیق خود را با تصاویر شاعرانه بیان میکند. او از لرزش دل خود در برابر عشق و جدایی میگوید و از دردها و رنجهای عاشقانه سخن میراند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تصاویر شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و احساسی دارد.
غزل شمارهٔ ۵۷۲۹
ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
میان بحر ز بیم کنار می لرزم
یکی است نسبت هجران و وصل با دل من
به یک قرار من بیقرار می لرزم
زمین ز زلزله برخود چنان نمی لرزد
که من ز جلوه آن شهسوار می لرزم
شود ز سبزه بیگانه خون گل پامال
ز خط سبز بر آن گلعذار می لرزم
به یک جهان دل بیتاب، رشته ای چه کند
بر آن دو سلسله مشکبار می لرزم
کمان سخت پر و بال تیر می گردد
ز بیم هجر در آغوش یار می لرزم
چنان که بیجگر از غم به خویش می لرزد
من از مشاهده غمگسار می لرزم
کجاست سوخته ای تا دهد حیات مرا
که من به خرده جان چون شرار می لرزم
وطن به عزت غربت نمی رود از دل
چو آب در گهر شاهوار می لرزم
اگر چه هست گناه من از شمار افزون
همان ز پرسش روز شمار می لرزم
چه سرو تهمت آزادگی است بر من بار
که من به برگ خود افزون زبار می لرزم
خط مسلمی آفت است بی برگی
تو از خزان و من از نوبهار می لرزم
به راستی نتوان شد ز تیر مار ایمن
من از مساعدت روزگار می لرزم
به لاله زار نلرزد دل صبا صائب
چنین که من به دل داغدار می لرزم
میان بحر ز بیم کنار می لرزم
یکی است نسبت هجران و وصل با دل من
به یک قرار من بیقرار می لرزم
زمین ز زلزله برخود چنان نمی لرزد
که من ز جلوه آن شهسوار می لرزم
شود ز سبزه بیگانه خون گل پامال
ز خط سبز بر آن گلعذار می لرزم
به یک جهان دل بیتاب، رشته ای چه کند
بر آن دو سلسله مشکبار می لرزم
کمان سخت پر و بال تیر می گردد
ز بیم هجر در آغوش یار می لرزم
چنان که بیجگر از غم به خویش می لرزد
من از مشاهده غمگسار می لرزم
کجاست سوخته ای تا دهد حیات مرا
که من به خرده جان چون شرار می لرزم
وطن به عزت غربت نمی رود از دل
چو آب در گهر شاهوار می لرزم
اگر چه هست گناه من از شمار افزون
همان ز پرسش روز شمار می لرزم
چه سرو تهمت آزادگی است بر من بار
که من به برگ خود افزون زبار می لرزم
خط مسلمی آفت است بی برگی
تو از خزان و من از نوبهار می لرزم
به راستی نتوان شد ز تیر مار ایمن
من از مساعدت روزگار می لرزم
به لاله زار نلرزد دل صبا صائب
چنین که من به دل داغدار می لرزم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.