هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و رنج دلِ شاعر است که درگیر عشق و اشتیاق به معشوق شده است. شاعر از بی‌قراری، حسرت، و ناامیدی خود می‌گوید و اشاره می‌کند که دلش با وجود همه رنج‌ها، همچنان به معشوق وفادار است. همچنین، مفاهیمی مانند تسلیم در برابر تقدیر، عشق الهی، و بی‌اعتنایی به دنیا در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۳۷

از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
اگر به کعبه رود روی برقفاست دلم

خبر ز سایه خود نیست صید وحشی را
من رمیده چه دانم که در کجاست دلم

چه نسبت است به آیینه اشتیاق مرا
که آب گشت و همان تشنه لقاست دلم

به خشم و ناز مرا ناامید نتوان کرد
به شیوه های غریب تو آشناست دلم

به من کشاکش گردون چه می تواند کرد
که در حمایت آن طره دوتاست دلم

نگاه حسرت من ترجمان مطلبهاست
اگر خموش از اظهار مدعاست دلم

به حسن شوخ ندانم چه نسبت است مرا
که هیچ جا نه و در صد هزار جاست دلم

برهنه را نتواند برهنه کرد کسی
چه نعمتی است که بی برگ و بی نواست دلم

مرا ز نعمت الوان حسن سیری نیست
گرسنه چشم تر از کاسه گداست دلم

میی چون خون شهیدان به من کرامت کن
که از خمار چو صحرای کربلاست دلم

ز مشت خار و خسم دود بر نمی خیزد
ز بس که واله آن آتشین لقاست دلم

ز انقلاب جهان نیستم غمین صائب
که در بلندی و پستی به یک هواست دلم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.