۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۴۱

منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
سرشک را گهر شبچراغ می دانم

نمی دهم به دو عالم جنون یکدمه را
ستاره سوخته ام قدر داغ می دانم

چه لازم است به جام آشنا کنم لب را
نمک فشانی شور دماغ می دانم

ز پر شکستگیم بر ستم دلیر مشو
که راه رخنه دیوار باغ می دانم

ستاره ریزی کلک سیه زبان صائب
ز فیض خوردن دود چراغ می دانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.