هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و رنج‌های درونی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که تمام وجودش از عشق پر شده و نیازی به جست‌وجوی بیابان‌ها مانند مجنون ندارد، زیرا صحرای دل خودش پر از غبار غم است. شاعر از ناامیدی و تلخی زندگی می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ جایی جز خانه‌اش برایش امن نیست. او از سختی‌های زندگی و بی‌تفاوتی دیگران نسبت به خود شکایت دارد و راز عشقش را آشکار می‌داند، چرا که چهره‌اش مانند نامه‌ای گشوده، همه چیز را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ای مانند 'داغ لاله‌ها'، 'صحرای دل' و 'کوه قاف' نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۵۷۶۷

به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم

چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم

نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
که دشت کان نمک شد ز شور سودایم

بغیر خانه زنجیر ازین جهان خراب
به هیچ خانه دیگر نمی رود پایم

مرا به غیرت همکار احتیاجی نست
ز ذوق کار مهیاست کار فرمایم

به سنگ رفته فرو پای من ز دل سختی
نمی برد سخن سرد ناصح از جایم

مرا ز قرب گرانان همین کفایت بس
که کوه قاف سبک شد به دل چو عنقایم

به نرخ خاک ز من مشتری نمی گیرد
ز بس که گرد کسادی گرفته کالایم

نهان چگونه کنم راز عشق را صائب؟
که همچو نامه واکرده است سیمایم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.