۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۶۸

به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم
خط نجات به مرغان نامه بر دادیم

ز عشق جان تهیدست را غنی کردیم
ز بوی گل به صبا توشه سفر دادیم

خزان سنگدل از مشت خون ما نگذشت
چو گل اگرچه زر سرخ با سپر دادیم

ز ما دعا برسانید میفروشان را
که ما قرار به خونابه جگر دادیم

خمار هستی ما آب تیغ می شکند
عبث به پیر خرابات دردسر دادیم

کدام تار به مضراب مطربان تن داد؟
به این نشاط که ما رگ به نیشتر دادیم

همان ز شرم کرم سرفکنده ایم چو بید
چو نخل در عوض سنگ اگر چه بر دادیم

به جان مضایقه با دوستان چگونه کنیم؟
چو گل به دشمن خونخوار خویش سر دادیم

تریم چون صدف از ابرو همتش صائب
اگر چه در عوض قطره اش گهر دادیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.