۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۷۵

ز بوستان تو عشق بلند می گویم
چو شبنم از گل روی تو دست می شویم

نمی توان دل مردم ربود و پس خم زد
سواد زلف ترا مو بموی می جویم

ز بس که تشنه بوی وفای نایابم
به دستم ار گل کاغذ دهند می بویم

حریف رشک نسیم دراز دست نیم
حنای بیعت گل را ز دست می شویم

وفا و مردمی از روزگار دارم چشم
ببین ز ساده دلیها چه از که می جویم

میان اینهمه نازک طبیعتان صائب
منم که شعر ظفرخان پسند می گویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.