۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۸۹

امشب که داغ بر دل افگار سوختم
گویا چراغ بر سر بیمار سوختم

جز عشق هر چه بود همه دام راه بود
تسبیح پاره کردم و ز تار سوختم

جنس مرا به تاجر کنعان چه نسبت است؟
صد بار من ز گرمی بازار سوختم

در بزم آفتاب چه حال است ذره را
من در پناه سایه دیوار سوختم

صیقل به داد آینه من نمی رسد
آهی کشیده پرده زنگار سوختم

خورشید تیره روزتر از خون مرده بود
روزی که من ز شعله دیدار سوختم

گرد کدورت از دل من آه بر نداشت
صد حیف ازان نفس که درین کار سوختم

صائب به حرف وصوت نشد فکر من بلند
من چون سپند بر سر این کار سوختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.