۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۹۴

چون زلف دست بر کمر یار یافتم
سر رشته نزاکت ز نار یافتم

چون شبنم به چهره گل جای می دهند
این منزلت ز دیده بیدار یافتم

آخر چو شبنم از اثر صاف طینتی
در پیشگاه خاطر گل بار یافتم

آن دولتی که بال هما صفحه ای ازوست
در زیر چتر سایه دیوار یافتم

میراب زندگی ز حیات ابد نیافت
فیضی که من ز چشم گهربار یافتم

طاق پل مجاز، اساس حقیقت است
من ساق عرش را ز سر دار یافتم

از عشق ره به مرتبه حسن برده ام
آب گهر ز رنگ خریدار یافتم

تا چشم همچو غنچه گشودم ز یکدگر
خود را چو خار بر سر دیوار یافتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.