هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و روحانی، توصیفی شاعرانه از حالات معنوی و عرفانی شاعر در صبحدم است. او با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، حالات روحانی خود را بیان میکند. احساسات شاعر از عشق الهی، جدایی از دنیای مادی، و اشتیاق به وصال معشوق حقیقی در این شعر مشهود است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جدایی از دنیای مادی و عشق الهی نیاز به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۵۷۹۵
چشم دلم ستاره فشان بود صبحدم
هر گوشه بحر فیض روان بود صبحدم
می زد دم از بهشت برین کنج خلوتم
طاوس قدس بال فشان بود صبحدم
دل دامن از غبار عناصر فشانده بود
جولان من برون ز مکان بود صبحدم
اشکم ز رازهای نهان پرده می گشود
حیرت اگر چه بند زبان بود صبحدم
زلف امید داعیه سرکشی نداشت
طول امل گسسته عنان بود صبحدم
معمور گشته بود دماغم ز بوی یار
بوی گلم به مغز گران بود صبحدم
شاخ گلی که دیده شبنم ندیده بود
در پیش دیده جلوه کنان بود صبحدم
از خون دیده ام شفقی بود روی چرخ
خورشید اگر چه مهر دهان بود صبحدم
دل در برم چو برگ خزان دیده می تپید
در عین نوبهار، خزان بود صبحدم
نوری که پرده سوز نظر بود در نقاب
مانند آفتاب عیان بود صبحدم
تسبیحم از کشاکش غیرت گسسته بود
دستم به زیر رطل گران بود صبحدم
عیسی گرفته بود ز لب مهر خامشی
شربت مرا ز شیره جان بود صبحدم
در انتظار جلوه خورشید، شبنمم
با چشم خون فشان نگران بود صبحدم
می گشت هر سخن که به گرد زبان کلک
باریکتر ز موی میان بود صبحدم
صائب خدا نصیب همه دوستان کند
من شرح چون دهم که چسان بود صبحدم؟
هر گوشه بحر فیض روان بود صبحدم
می زد دم از بهشت برین کنج خلوتم
طاوس قدس بال فشان بود صبحدم
دل دامن از غبار عناصر فشانده بود
جولان من برون ز مکان بود صبحدم
اشکم ز رازهای نهان پرده می گشود
حیرت اگر چه بند زبان بود صبحدم
زلف امید داعیه سرکشی نداشت
طول امل گسسته عنان بود صبحدم
معمور گشته بود دماغم ز بوی یار
بوی گلم به مغز گران بود صبحدم
شاخ گلی که دیده شبنم ندیده بود
در پیش دیده جلوه کنان بود صبحدم
از خون دیده ام شفقی بود روی چرخ
خورشید اگر چه مهر دهان بود صبحدم
دل در برم چو برگ خزان دیده می تپید
در عین نوبهار، خزان بود صبحدم
نوری که پرده سوز نظر بود در نقاب
مانند آفتاب عیان بود صبحدم
تسبیحم از کشاکش غیرت گسسته بود
دستم به زیر رطل گران بود صبحدم
عیسی گرفته بود ز لب مهر خامشی
شربت مرا ز شیره جان بود صبحدم
در انتظار جلوه خورشید، شبنمم
با چشم خون فشان نگران بود صبحدم
می گشت هر سخن که به گرد زبان کلک
باریکتر ز موی میان بود صبحدم
صائب خدا نصیب همه دوستان کند
من شرح چون دهم که چسان بود صبحدم؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.