هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر دگرگونی شاعر در اثر عشق و جذبه‌های معنوی است. شاعر از تبدیل شدن به مویی ناچیز در برابر معشوق، از دست دادن رنگ و هویت خود، و غرق شدن در زیبایی و فتنه‌های معشوق سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیم عرفانی مانند جستجوی کعبه دل و رسیدن به حقیقت از طریق سکوت و تفکر دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به زمینه‌های فرهنگی و ادبی آشنایی قبلی نیاز دارند.

غزل شمارهٔ ۵۸۰۱

موی میان نبود که من همچو مو شدم
بیرنگ بود حسن که یکرنگ او شدم

آن زلف فتنه ساز که عمرش دراز باد
نو خط تاب بود که من فتنه جو شدم

انگاره بود گوی سبکسیر آفتاب
روزی که من ربوده چوگان او شدم

دیروز سر ز بیضه برآورد عندلیب
گل در چمن نبود که من بذله گو شدم

شد محو طوق فاخته و طوق من به جاست
یارب چه روز بود گرفتار او شدم

واقف نمی شود به سرم تیغ اگر زنند
چون خط ز بس که محو بناگوش او شدم

گلزار بی حصار، بهشت نظارگی است
دیدم ترا خراب زمی، کامجو شدم

صد آرزو به گرد دلم در طواف بود
از حیرت جمال تو بی آرزو شدم

لبهای می چکان ترا در طواف بود
از حیرت جمال تو بی آرزو شدم

لبهای می چکان ترا در سر شراب
کردم نظاره تشنه صد آرزو شدم

بیمار داری دل بیمار مشکل است
جای شگفت نیست اگر تندخو شدم

آن کعبه را که می طلبیدم به صد نیاز
در پیش چشم بود چو بی جستجو شدم

مفتاح قفل کعبه دل مهر خامشی است
صد فتح روی داد چو بی گفتگو شدم

یک گوهر نسفته درین نه صدف نماند
صائب ز بس به بحر تفکر فرو شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۳/۲/۵ ۱۰:۰۴

شعرها نزدیک بهم تایپ کنید که بشود از آن مثل سایت نو سخن اسکرین شات گرفت در یک صفحه