۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷۶

کردم با کانِ گُهَر آشتی
کردم با قُرصِ قَمَر آشتی

خُمرهٔ سِرکه زِ شِکَر صُلح خواست
شُکر که پَذْرُفت شِکَر آشتی

آشتی و جنگ زِ جَذبه‌‌یْ حَق است
نیست زِدُم، هست زِ سَر آشتی

رفت مسیحا به فَلَک ناگهان
با مَلَکان کرد بَشَر آشتی

ای فَلَکِ لُطف، مَسیحِ تواَم
گَر بِکُنی بارِ دِگَر آشتی

جَذبه‌‌یْ او داد عَدَم را وجود
کرده بِدان پیهْ نَظَر آشتی

شاهِ مرا مَیلْ چو در آشتی‌ست
کرد در اَفْلاکْ اَثَر آشتی

گشت فَلَک دایهٔ این خاکْدان
ثَوْر و اَسَد آمد در آشتی

صُلح دَرآ، این قَدَر آخِر بِدانْک
کرد کُنون جَبْر و قَدَر آشتی

بَس کُن کین صُلحْ مرا دایم است
نیست مرا بَهرِ سِپَر آشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.