هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از آشتی و صلح سخن میگوید. او از آشتی با عناصر مختلف طبیعت، فلک، و حتی مفاهیم فلسفی مانند جبر و قدر صحبت میکند. شاعر تأکید میکند که صلح و جنگ هر دو از جذبههای الهی هستند و وجود انسان و جهان بر پایهی صلح استوار است. او همچنین از میل به صلح و هماهنگی در جهان سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده مانند جبر و قدر، فلک، و جذبههای الهی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۱۷۶
کردم با کانِ گُهَر آشتی
کردم با قُرصِ قَمَر آشتی
خُمرهٔ سِرکه زِ شِکَر صُلح خواست
شُکر که پَذْرُفت شِکَر آشتی
آشتی و جنگ زِ جَذبهیْ حَق است
نیست زِدُم، هست زِ سَر آشتی
رفت مسیحا به فَلَک ناگهان
با مَلَکان کرد بَشَر آشتی
ای فَلَکِ لُطف، مَسیحِ تواَم
گَر بِکُنی بارِ دِگَر آشتی
جَذبهیْ او داد عَدَم را وجود
کرده بِدان پیهْ نَظَر آشتی
شاهِ مرا مَیلْ چو در آشتیست
کرد در اَفْلاکْ اَثَر آشتی
گشت فَلَک دایهٔ این خاکْدان
ثَوْر و اَسَد آمد در آشتی
صُلح دَرآ، این قَدَر آخِر بِدانْک
کرد کُنون جَبْر و قَدَر آشتی
بَس کُن کین صُلحْ مرا دایم است
نیست مرا بَهرِ سِپَر آشتی
کردم با قُرصِ قَمَر آشتی
خُمرهٔ سِرکه زِ شِکَر صُلح خواست
شُکر که پَذْرُفت شِکَر آشتی
آشتی و جنگ زِ جَذبهیْ حَق است
نیست زِدُم، هست زِ سَر آشتی
رفت مسیحا به فَلَک ناگهان
با مَلَکان کرد بَشَر آشتی
ای فَلَکِ لُطف، مَسیحِ تواَم
گَر بِکُنی بارِ دِگَر آشتی
جَذبهیْ او داد عَدَم را وجود
کرده بِدان پیهْ نَظَر آشتی
شاهِ مرا مَیلْ چو در آشتیست
کرد در اَفْلاکْ اَثَر آشتی
گشت فَلَک دایهٔ این خاکْدان
ثَوْر و اَسَد آمد در آشتی
صُلح دَرآ، این قَدَر آخِر بِدانْک
کرد کُنون جَبْر و قَدَر آشتی
بَس کُن کین صُلحْ مرا دایم است
نیست مرا بَهرِ سِپَر آشتی
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.