۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۱۴

تیغ برهنه را به بغل تنگ می کشم
چون ساغری ز باده گلرنگ می کشم

شبدیز عقل ترک حرونی نمی کند
گلگون باده را به ته تنگ می کشم

خال تو سنگ کم به ترازوی من نهاد
من هم متاع دل به همین سنگ می کشم!

قرب مکان تسلی عاشق نمی دهد
در پای ناقه ناله به فرسنگ می کشم

آتش ز چشم تیشه فرهاد می جهد
هر ناخنی که بر جگر سنگ می کشم

صائب خمار زور چو می آورد به من
مینای باده را به بغل تنگ می کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.