۱۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۱۷

دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم
زور شراب عشق نگردد ز آب کم

بی داغ عشق پختگی از دل طمع مدار
خام است میوه ای که خورد آفتاب کم

آتش حریق بال سمندر نمی شود
مستور را ز باده نگردد حجاب کم

از وعده دروغ، دلی شاد کن مرا
هر چند تشنگی نشود از سراب کم

می خار خار آن لب میگون ز دل نبرد
شوق لقای گل نشود از گلاب کم

کوته ز پیچ و تاب شود گر چه رشته ها
طول امل نمی شود از پیچ و تاب کم

صد بار اگر شکسته مه را کند درست
یک ذره روشنی نشود ز آفتاب کم

صائب ز رستخیز چه غم راست خانه را؟
اندیشه از حساب کند خود حساب کم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.