۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۷۸

در دلِ من پَردهٔ نو می‌زَنی
ای دل و ای دیده و ای روشنی

پَرده تویی وَزْ پَسِ پَرده تویی
هر نَفَسی شکلِ دِگَر می‌کُنی

پَرده چُنان زن که به هر زَخمه‌یی
پَردهٔ غَفلَت زِ نَظَر بَرکَنی

شب مَنَم و خَلْوت و قِنْدیلِ جان
خیره که تو آتشی یا روغنی

بی من و تو، هر دو تویی، هر دو من
جانِ مَنی، آنِ مَنی، یا مَنی

نکتهٔ چون جان شِنَوَم من زِ چَنگ
تَنْتَنِ تَنْتَن، که تو یعنی تَنی

گَر تَنَم و گَر دِلَم و گَر رَوان
شاد بِدانَم که تواَم می‌تَنی

از تو چرا تازه نباشم؟ که تو
تازگیِ سَرو و گُل و سوسَنی

از تو چرا نور نگیرم؟ که تو
تابِشِ هر خانه و هر روزَنی

از تو چرا زور نیابم؟ که تو
قُوَّتِ هر صَخره و هر آهَنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.