۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۳۵

طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم
در راه آرمیده چو منزل نشسته ایم

بالین ز تیغ کرده و آسوده خفته ایم
بر موج تکیه کرده و غافل نشسته ایم

موج وحباب تاج و کمر از محیط یافت
ما همچنان به دامن ساحل نشسته ایم

مشکل روان شود به دوصد نیش خون ما
از بس میان مردم کاهل نشسته ایم

حیرت نگر که بر دم شمشیر آبدار
در انتظار جلوه قاتل نشسته ایم

از دیر و کعبه دیده امیدوار خویش
پوشیده، روز و شب به در دل نشسته ایم

غفلت به ما چه ظلم ازین بیشتر کند؟
در دور چشم مست تو عاقل نشسته ایم

نومید از کشاکش بحر کرم نه ایم
صائب اگر چه تا مژه در گل نشسته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.