۱۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۵۵

از آه دام موج به دریا فکنده ایم
از اشک تخم لاله به صحرا فکنده ایم

یک روز با حباب به کشتی نشسته ایم
همراه موج سلسله بر پا فکنده ایم

بر چهره ای که آب شود از نگاه گرم
غفلت نگر که طرح تماشا فکنده ایم

ما انتظار شور قیامت نمی کشیم
سنگی به شیشه خانه دلها فکنده ایم

کی به شود به مرهم زنگار آسمان؟
زخمی که ما به دل ز تمنا فکنده ایم

توفیق از رفاقت ما دست شسته است
امروز را،ز بس که به فردا فکنده ایم

رنگ شکسته کم ز زبان شکسته نیست
ما عرض حال خویش به سیما فکنده ایم

امروز ریشه گل بی خار گشته است
خاری که ما به چشم تماشا فکنده ایم

صائب به دولت دو جهانی رسیده است
ما چون همای سایه به هر جا فکنده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.