۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۵۹

ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم
در غورگی به نشأه این می رسیده ایم

سرمشق بی نیازی ارباب همت است
این خط باطلی که به عالم کشیده ایم

از برگریز تفرقه آزاد گشته ایم
چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم

باریم، اگر چه بر دل کس بار نیستیم
خاریم، اگر چه در جگر خود خلیده ایم

چون خامه سوخته است نفس در گلوی ما
از لفظ تا به عالم معنی رسیده ایم

تیغ زبان به حوصله ما چه می کند؟
ما چون نگاه بر صف مژگان دویده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.