هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از کناره‌گیری از دنیا و پناه بردن به عزلت سخن می‌گوید. او از رها کردن لذات دنیوی، تحمل رنج‌ها و تلخی‌ها، و رسیدن به قناعت و بصیرت می‌سراید. همچنین، اشاره‌ای به تأثیرات غربت و تشنگی روح دارد و از تلاش برای رسیدن به آرامش درونی می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند غربت و رنج ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۸۶۱

ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم
دست از پیاله، پای ز صحبت کشیده ایم

مشکل به تازیانه محشر روان شود
پایی که ما به دامن عزلت کشیده ایم

خون در دل نعیم بهشت برین کند
میلی که ما به دیده رغبت کشیده ایم

در دانه خوشه ای شده هر خوشه خرمنی
تا خویش را به ملک قناعت کشیده ایم

گام نهنگ ساحل مقصود ما شده است
از بس که چار موجه کثرت کشیده ایم

گشته است توتیای قلم استخوان ما
تا سرمه ای به چشم بصیرت کشیده ایم

گردیده است سیلی صرصر به شمع ما
دامان هر که را به شفاعت کشیده ایم

تا صبح رستخیز به دندان گزیدنی است
دستی که ما ز دامن فرصت کشیده ایم

صبح وطن به شیر برون آورد مگر
زهری که ما ز تلخی غربت کشیده ایم

گردیده است آب دل ما ز تشنگی
تا قطره ای ز ابر مروت کشیده ایم

آسان نگشته است به آهنگ، ساز ما
یک عمر گوشمال نصیحت کشیده ایم

بوده است گوشه دل خود در جهان خاک
جایی که ما نفس به فراغت کشیده ایم

صائب چو سرو و بید ز بی حاصلی مدام
در باغ روزگار خجالت کشیده ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.