هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر تلاش‌ها و رنج‌های شاعر برای رسیدن به کمال و معنویت است. او از سختی‌های راه و موانع بسیاری سخن می‌گوید که بر سر راهش قرار گرفته‌اند، اما با همت و پشتکار از آنها عبور کرده است. شاعر به مفاهیمی مانند فنا، صبر، تلاش و رسیدن به حقیقت اشاره می‌کند و در نهایت، خود را همچون آیینه‌ای می‌داند که برای روشن‌گرایی به این جهان آمده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از استعاره‌ها و نمادهای به‌کاررفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۵۸۷۴

نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما
بیرون به زور همت ازین ششدر آمدیم

مردم همان ز سایه ما فیض می برند
مانند سرو و بید اگر بی بر آمدیم

از زهر سبز شد قلم استخوان ما
تا در مذاق اهل جهان شکر آمدیم

ای عمر برق سیر، شتاب اینقدر چرا
آخر به این جهان نه پی اخگر آمدیم

صائب فتاد اطلس گردون به پای ما
روزی که از لباس تعلق بر آمدیم

گشتیم خاک تا ز فلک برتر آمدیم
مردیم تا ز بحر فنا بر سر آمدیم

چندین هزار بار فشاندیم خویش را
تا همچو آب در نظر گوهر آمدیم

چون باده آب شد ز لگد استخوان ما
تا از حریم خم به لب ساغر آمدیم

خوشوقت شد دماغ پریشان روزگار
روزی که ما چو عود به این مجمر آمدیم

ما را به چشم شور، حسودان گداختند
هر چند تشنه لب ز لب کوثر آمدیم

چون کاروان آینه از زنگبار چرخ
در گلخن جهان پی خاکستر آمدیم

آیینه را به دامن تر تا به کی نهیم؟
آخر به این جهان پی روشنگر آمدیم

ای قلزم کرم بفشان گرد راه ما
چون سیل اگر چه بی ادب و خودسر آمدیم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.