۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۰۰

پیش از گل رخسار تو افروخته بودم
چون لاله به داغ تو جگر سوخته بودم

شد مشت شراری و مرا در جگرافتاد
چون غنچه اگر خرده ای اندوخته بودم

چون شمع درین انجمن از ساده دلیها
رفتم که نفس راست کنم، سوخته بودم

بی برگ نمی کرد مرا سردی ایام
گر زان که به کنج قفس آموخته بودم

تا صبحدم از خرمن من دود برآورد
شمعی که به راه تو برافروخته بودم

از من خبر خوبی این باغ مپرسید
چون لاله گرفتار دل سوخته بودم

شد سوخته از گرمروی منزل اول
هر توشه که بهر سفر اندوخته بودم

چون لاله ازو داغ جگر سوز به من ماند
شمعی که به صد خون دل افروخته بودم

بر آتش من حیرت رخسار تو زد آب
ورنه ز پریشان نظری سوخته بودم

شد پرده بیگانگی از جان مجرد
هر پاره که بر خرقه تن دوخته بودم

صائب جگرم داغ شد از ناله بلبل
هر چند درین کار نفس سوخته بودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.