هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از گرمی و سوزش عشق، طمع و مشغله‌های دنیوی، و احساس تنهایی در عالم شکایت دارد. همچنین، به رابطه‌ی عمیق و طولانی‌مدت خود با معشوق اشاره می‌کند و از ناتوانی در تحمل می‌های عشق می‌نالد. در نهایت، شاعر به بی‌پناهی و عدم وجود گوش شنوا برای شکایت‌های خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و تنهایی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۰۲

آتش به دل از گرمی این مرحله دارم
پا بر سر گنج گهر از آبله دارم

آتش به زر اینجا نفروشند و من خام
گرمی طمع از مردم این قافله دارم

آن راهنوردم که تهی پایی خود را
پیوسته نهان از نظر آبله دارم

از سلسله زلف کسی طرف نبسته است
عمری است که من ربط به این سلسله دارم

مینای فلک ظرف می عشق ندارد
کی طاقت این می من بی حوصله دارم؟

گویند به هم مردم عالم گله خویش
پیش که روم من که زعالم گله دارم؟

صائب به جز از سینه خود چاک زدن نیست
شغلی که درین عالم پر مشغله دارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.