۱۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۱۴

از بخت سیه پست نگردید نوایم
از سرمه شب بیش شد آواز درایم

خون از جگر آهن و فولاد گشاید
چون ریزه الماس، خراشیده صدایم

هر سبزه خوابیده که در باغ جهان بود
از خواب گران جست ز گلبانگ رسایم

دوری ز خرابات نه از خشکی زهدست
ترسم گرو باده نگیرند ردایم

چون سرو گذشتم ز ثمر تا شوم آزاد
صد سلسله از برگ نهادند به پایم

در فکر گشاد دل من بس که فرو رفت
افزود به دل عقده ای از عقده گشایم

صائب ز سر خود به ته بال کشیدن
عمری است که در سایه اقبال همایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.