۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۵۷

ترم چون حباب از هوایی که دارم
که می ریزد از هم بنایی که دارم

امیدم به دست و پایی است، ورنه
چه کار آید از دست و پایی که دارم

به خورشید خواهد چو صبحم رساندن
دل ساده از مدعایی که دارم

نمانم به جا هیچ افتاده ای را
به منزل برم نقش پایی که دارم

بود استخوان روزیم گر جهان را
به دولت رساند همایی که دارم

سپندست کز جا جهد جا نماید
درین انجمن آشنایی که دارم

سخن می شود دلنشین زود صائب
اگر دل دهد دلربایی که دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.