هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و آرزوهای برآورده نشده سخن می‌گوید، اما در عین حال امید و عشق را نیز بیان می‌کند. شاعر از نداشتن گل و خار در جگر، اما داشتن بوته‌ای از خار در دل خود می‌گوید. او با وجود مشکلات، دلش مانند خورشید می‌درخشد و نفسش مانند برق می‌تازد. شاعر از عشق و اشتیاق خود می‌گوید و از بی‌قراری در برابر معشوق. در نهایت، او خود را خاکسار می‌داند اما در خور توجه می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و شاعرانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'تیغ لب تشنه به خون' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۶۳

تحفه طور شراری داریم
نذر آیینه غباری داریم

گر چه در دست نداریم گلی
در جگر بوته خاری داریم

گو خزان صحن چمن پاک بروب
چون قدح لاله عذاری داریم

نو خطی در دل ما جا دارد
مصحف خط غباری داریم

صافدل با همه آفاقیم
دل خورشید شعاری داریم

گر چه در خرمن ما کاهی نیست
نفس برق سواری داریم

تیغ لب تشنه به خون گر داری
جان مشتاق نثاری داریم

شکر ظاهر بود از شکوه ما
گله شکر گزاری داریم

آه کز آینه رویان جهان
همچو سیماب قراری داریم

گل خمیازه ما رنگین است
چشم بر لاله عذاری داریم

دل گرداب بود ساحل ما
ما نه چون موج کناری داریم

خاکساریم زما چشم مپوش
در خور چشم غباری داریم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.