۱۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۸۸

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن
زر خالص را محابا نیست از بگداختن

روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان
می توانستم دو عالم را مسخر ساختن

آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان
آسیایی می توانستم به دور انداختن

رنگ یکتایی نگیرد رشته چون همتاب نیست
سازگاری نیست با ناسازگاران ساختن

آن که کار سهل ما را در گره انداخته است
می تواند کار عالم را به ابرو ساختن

سرکشان را مهربان خویش کردن مشک است
سهل باشد آسمان را بر زمین انداختن

از بهشت عدن صائب صلح کن با وصل یار
بر امید نسیه نقد عمر نتوان باختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.