۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۸۹

شمه ای از حیرت عشق است دل پرداختن
با هزار آیینه در کف خویش را نشناختن

غنچه از من یاد دارد در حریم بوستان
از همه روی زمین با گوشه دل ساختن

گر مجرد سیرتی، چون دار می باید ترا
خانه را از غیر اسباب فنا پرداختن

سایه اول بر سر شوریده ما می کند
هر سبکدستی که می آید به چوگان باختن

ماه تابان کیست تا از من تواند تاب برد؟
پیش هر ناشسته رویی رنگ نتوان باختن

رو به هر جانب که آرد در حصار آهن است
هر که را باشد سلاحی چون سپر انداختن

شوق چون پا در رکاب بی قراری آورد
می توان با مرکب چوبین بر آتش تاختن

این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است
عاشقی دانی چه باشد، جان و دل پرداختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.