هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی، ناامیدی و رنج خود سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی و جفای دیگران شکایت دارد، اما در عین حال به وفاداری خود پایبند است. شاعر با اشاره به گردش فلک و تغییرات دنیا، به این نکته اشاره می‌کند که هر کس به جایگاه خود خواهد رسید. او همچنین از دردهای بی‌درمان خود می‌گوید و اظهار می‌کند که نمی‌تواند از آنها رهایی یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، احساسات غم‌انگیز و ناامیدی بیان‌شده در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۰۱۷

هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
می نهم چون بید مجنون سر به پای خویشتن

از مروت نیست با سنگ جفا راندن مرا
من که در بند گرانم از وفای خویشتن

من کدامین ذره ام تا بی نیازان جهان
صرف من سازند اوقات جفای خویشتن

راستی در پله افتادگی دارد مرا
می روم در چاه دایم از عصای خویشتن

صد جفا می بینم و بر خود گوارا می کنم
برنمی آیم، چه سازم با وفای خویشتن

بخت اگر در نارسایی ها رسا افتاده است
نیستم نومید از آه رسای خویشتن

می کند گردش فلک بر مدعای من مدام
تا فشاندم آستین بر مدعای خویشتن

از تجلی می تواند سنگ را یاقوت کرد
آن که می دارد دریغ از من لقای خویشتن

هر که با جمعیت اظهار پریشانی کند
می زند فال پریشانی برای خویشتن

این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام
می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن

هر حباب شوخ چشم از پرده ای گردم زند
بحر یکتایی نیفتد از هوای خویشتن

نیستم صائب حریف منت درمان خلق
باز می سازم به درد بی دوای خویشتن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.