هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی، شوق وصال، و حالات روحانی خود سخن می‌گوید. او از ساقی حیات درخواست می‌کند تا حالش را بهبود بخشد و از عشق و شوقی که در وجودش شعله‌ور است، سخن می‌گوید. شاعر از حالات مستی معنوی، وصال با معشوق حقیقی، و رهایی از ملالت دنیوی صحبت می‌کند. در نهایت، او از خداوند می‌خواهد که او را از این حالت رهایی بخشد و به وصال برساند.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۲۰۱

یا ساقِیَ الحَیّ، اِسْمَع سُوالی
اُنْشُدْ فُوادی، وَاخْبِرْ بِحالِ

قالو تَسَلّیٰ، حاشا وَ کَلّٰا
عِشقٌ تَجَلّیٰ مِنْ ذِی الْجَلالِ

اَلْعِشْقُ فَنّی، وَالشَّوْقُ دَنّی
وَالْخَمْرُ مِنّی، وَالسُّکْرُ حالی

عِشْقُ وَجیهی، بَحْرٌ یَلیهِ
وَالْحُوتُ فیهِ رُوحُ الرِّجالِ

اَنْتُمْ شِفایی، اَنْتُمْ دَوایی
اَنْتُمْ رَجایی، اَنْتُمْ کَمالی

اَلْفَخُّ کامِنْ، وَالْعِشْقُ آمِنْ
وَالرَّبُّ ضامِنْ، کَیْ لاتُبالی

عِشْقٌ مُؤَبَّد، قَتْلی تَعَمَّدْ
وَ اَنا مُعَوَّدْ، بَأْسَ النِّزالِ

گفتم که ما را هنگامه بِنْما
گفت اینک امّا، تو در جَوالی

بِدْران جَوال و سَر را بُرون کُن
تا خود بِبینی کَنْدَر وِصالی

اَنْدَر رَه جان پا را مَرَنْجان
زیرا هُمایی، با پَرّ و بالی

گفتم که عاشقْ بینَد مُرافِق؟
گفتا که لالا اِنْ کانَ سالی

گفتم که بُکْشی تو‌‌ بی‌گُنَه را
گفتا کَذا هُواَلْوَصْلُ غالی

گفتم چه نوشَم زان شَهْد؟ گفتا
مومَتْ نباشد هان، تا نَمالی

اَنْعِمْ صَباحًا، وَاطْلُبْ رَباحًا
وَابْسُطْ جَناحًا فَالْقَصْرُ عالی

می نال چون نا، خوش هم نِشینا
حَقّ است بینا، هر چون که نالی

اِنّا وَجَدْنا دُرًّا، فَقَدْنا
لَمَّا وَلَجْنا، مَوجَ اللَّیالی

می‌گَرد شب‌ها، گِردِ طَلَب‌ها
تا پیشَت آید نیکو سِگالی

می‌گَرد شب در، مانندِ اَخْتَر
اِنَّ اللَّیالی بَحْرُاللَّلآلی

دارم رَسولی، امّا مَلولی
یارَبِّ خَلِّصْ، عَنْ ذِی الْمَلالِ

عِنْدی شَرابٌ لَوْذُقْتَ مِنْهُ
بس شیرگیری، گرچه شُغالی

دَرکَش چو اَفْیون، وارَهْ تو اکنون
گَهْ در جوابی، گَهْ در سوالی

من سخت مَستَم،‌‌ بی‌خود خوشَسْتَم
یا مَنْ تَلُمْنی، لَمْ تَدْرِ حالی

جانا فُرود آ، از بامِ بالا
وَانْعِمْ بِوَصْلٍ، فَالْبَیْتُ خالی

گفتم که بِشْنو، رَمزی زِ بَنده
گفتا که اُسْکُتْ یا ذَاالْمَقالِ

گفتم خَموشی صَعْب است گفتا
یا ذَاالْمَقالِ، صِرْذَاالْمَعالی

کَس نیست مَحْرَم، کوتاه کُن دَم
وَاللّهُ اَعْلَمْ، وَاللّهُ تالی
وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.